نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی


چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

 

خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

 

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

 

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوباره صبح ، ظهر نه غروب شد نیامدی...

چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس


چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس
نگران بر لب دریا،که نیامد عباس


اشک ها همسفر آه، در آن لحظه ی تلخ
خسته از دیدن صحرا که ، نیامد عباس


کودکان منتظر او که مگر برگردد
آه از این شوق تماشا، که نیامد عباس؟!


بانگی از دور که در حنجره زخمی دارد
می کند فاش سخن را: که نیامد عباس


کودکی از دل خیمه، به پدر می گوید:
تو ندیدیش؟ بگو،یا که نیامد عباس!

 

 

گوشه ی این قفس گرفتارم،شور پرواز در سرم دارم


چشمهای خرابه روشن شد،السلام علیک سر،بابا

 می پرد پلک زخمیم از شوق،ذوق کرده است این قدر بابا

 

در فضای سیاه دلتنگی،چشمهایم سفید شد از داغ

 سوختم،ساختم بدون تو،خشک شد چشم من به در بابا

 

این سفر را چگونه طی کردی؟،با شتاب آمدی تنت جا ماند

 گاه با پای نیزه می رفتی،گاه گاهی به پای سر بابا

 

از نگاهم گدازه می ریزد،اشک نه خون تازه می ریزد

 سینه آتشفشانی از داغ است،دخترت کوه خون جگر بابا

 

گوشه ی این قفس گرفتارم،شور پرواز در سرم دارم

 تکه ای آسمان اگر باشد،قدر یک مشت بال و پر بابا

 

شعله ور شد کبوتر بوسه،سوخته شاخه ی لبان تو

 خیزران از لبان شیرینت،قند دزدیده یا شکر بابا؟

 

شام سر تا به پا همه چشمند،قد و بالای من تماشا شد

 من شهید نگاه می باشم،کشته ی این همه نظر بابا

 

دارم از داغ کوچه می گویم،باغ آتش بهشت پهلویم

 با تمام وجود حس کردم،مادرت را به پشت در بابا

 

قدری آغوش عمه پوشیدم،کاش می مردم و نمی دیدم

 یا که معجر بده همین حالا،یا که امشب مرا ببر بابا

 

عمه در قحط غیرت یک مرد،بین طوفان سنگ و زخم و درد

 خم به ابروش هم نمی آورد،شیر زن بود شیر نر بابا

 

طعنه ها قد کمانی اش کردند،تیر شد در نگاهشان هر بار

 تا به من خیره شد نگاه سنگ،سینه ی او شده سپر بابا

 

نه از این بیشتر نمی خواهم،تا که سربار خواهرت باشم

 جان عمه نرو بدون من،قصه ی من رسیده سر بابا  

معبر آسمان


پاشید خون حنجر او تا بر آسمان

شد محو در نگاه علی اصغر آسمان

در گیر و دار واقعه حس می کند هنوز

خود را ، مگر چه دیده از آن حنجر آسمان

در خاک و خون تپید اگر چند پیکرش

شد غرق در شکوه علی اکبر آسمان

خود را به صخره های جنون می زند هنوز

در سوگ این دو تازه گل پرپر آسمان

در اضطراب واقعه همشانه زمین

درمانده است و خسته و ناباور آسمان

آن ابرهای تشنه گناهی نداشتند

جز جوش خون چه داشته در ساغر آسمان

غیر از دریغ خوردن و از غم شکافتن

دیگر چه فکر داشت مگر در سر آسمان

آنک به خون تپید امامی که بوده است

او را به بارگاه خدا معبر آسمان

زینب میان دشت روان است و دیده است

مانند او به صبر و توان کمتر آسمان

در ماتم حسین چه توفان که می کنند

چشمان اشک بار ملایک در آسمان

 

تاریخ شرح واقعه را جار می زند

در پیچ کوچه های جنون زار می زند



"یادت باشه یه بار بهم مادر نگفتی

مواظب باش عزیزم از رو نی نیفتی"