از تو سر و ز مادر من سینه ای شکست
تا صبح حشر بر سر بر سینه میزنم
جدم که نیست در بر تو مادرم که نیست
دارم به جای چند نفر سینه میزنم
من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت
زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود
گر چند ضربه هم زده بودن باز هم
پیشانی تو بیش از این وا نمیشود
گفتند گفته ای که مرا کوچه میبرند
می خواهم از بیان خودت بشنوم بگو
گفتند گفته ای که تماشام میکنند
میخواهم از زبان خودت بشنوم بگو
بابا خودت بگو سر بازار میروم
بابا خودت بگو که گرفتار میشوم
بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنند
بابا بگو بدون علمدار میشوم
علی اکبر لطیفیان
من که مظلوم ترین رهبر دنیا هستم
بعد سی سال پی دیدن زهرا هستم
من همانم که کم آورد به پای غم او
که نرفت از نظرم صحنه ی قد خم او
من که مشهور به فتاحی خیبر هستم
من که در ارض و سما شهره به حیدر هستم
هرچه دیدم در و دیوار،به یادش بودم
چشمم افتاد به مسمار،به یادش بودم
من که سی سال ز هجران رخش خون خوردم
تازیانه به کف هرکه،که دیدم مُردم
شعله میدیدم و با خاطره ی گیسویش
ناله کردم که چرا سوخت ز کینه رویش
من همانم که کشیدند مرا در کوچه
حرمتم را بدریدند خدا ! در کوچه
من همانم که خجالت زده از زهرایم
او زمین خورد و نشد من به کنارش آیم
نرود از نظرم ناله ی یا فضه ی او
دگر از غنچه ی نشکفته ی شش ماهه نگو
نرود از نظرم پشت سرم می آمد
تا در آن معرکه باشد سپرم می آمد
من چه گویم که چه ها بر سر او آوردند
دست او را ز من غمزده کوته کردند
حق بود شاهد من قلب حزینم چه کشید
سوی زهرای جوانم ببرم موی سفید
جواد حیدری