خواهر بیا که قصه ی دل مختصر کنم

خواهر بیا که قصه ی دل مختصر کنم
آگه تو را ز سوزش زخم جگر کنم

زهری که داد همسر بیدادگر مرا
چندان امان نداد که شب را سحر کنم

طشتی بیار در برم ای قهرمان صبر
کز سوز زهر کینه تو را با خبر کنم

خواهر برو بگو به حسینم شتاب کن
کز این دیار عزم دیار دگر کنم

مرگ از خدای خود طلبیدم که ای خدا
تا کی به روی قاتل مادر نظر کنم؟

از کوچه ای که مادر ما را کتک زدند
یارب روا مدار که دیگر گذر کنم

صبری دگر نمانده مرا تا که بیش از این
با سوز دل نگاه به دیوار و در کنم؟

اینجا کربلاست با نوای سید علی مومنی

بار بگشایید اینجا کربلاست

آب و خاکش با دل و جان آشناست

السّـلام ای سرزمین کربلا

السّـلام ای منزل و مأوای ما

السّلام ای وادی دلجوی عشق

وه چه خوش می آید اینجا بوی عشق

السّـلام ای خیمه گاه خواهرم

قتلگاه جــــانگـداز اکبرم

کربلا گهواره اصغر تویی

مقتل عباس نام آور تویی

آمـــــــــــدم آغــــوش خود را بــــاز کن

بستــــــــــر مـــهمان خود را ســاز کن

دوم محرم . . .

ورود کاروان به کربلا . . . 

دانلود با نوای دلنشین سید علی مومنی

پخش و دانلود

دیگر عناوین این صفحه : دانلود مومنی ، دکلمه از مومنی ، روضه مومنی ، محرم 91 مومنی ، کربلا یا کربلا ،  دانلود نوحه سینه زنی شور سید علی مومنی قدیمی سید علی مومنی سبک نوحه دلنشین سید علی مومنی جدید نوحه با نوای سید علی مومنی 

دانلود کربلا شبای بارونی

کربلا شبای بارونی منم و دل خونی نگو حرم 

کربلا می دونی دل تنگم تا نزنی سنگم نگو حرم

نگو حرم که دل دیوونه بی قراره 

نگو حرم بارون اشکام داره می باره

نگو حرم خسته شدم از این چشم انتظاری

نگو حرم صاحب حرم دیگه دوسم نداری

آروم بگیر دیگه بسه دلم دلم دلم

هیچ کس به دادت نمیرسه دلم  دلم دلم

صبوری کن نشو خسته دلم  دلم دلم

 دلم بی سامونه کجاست صاحب خونه 

می میرم پا علم ارباب ، برای غم ارباب خدا بخواد

می میرم زیر پای آقا ، یا توی کربلا خدا بخواد 

دانلود این شعربا نوای دلنشین محمود استاد باقر 

پخش و دانلود

وب سایت هیئت جنت العباس علیه السلام

دیگر عناوین این صفحه : مداحی استاد باقر ، دانلود نوحه استاد باقر ، دانلود مداحی ، دانلود شور ، 

یادش به خیر ساقی آب آوری که نیست

با سر رسیده‌ای بگو از پیکری که نیست

از مصحف ورق ورق و پرپری که نیست

شب‌ها که سر به سردی این خاک می نهم

کو دست مهربان نوازشگری که نیست

باید برای شستن گل ‌زخم‌های تو

باشد گلاب و زمزمی و کوثری که نیست

قاری خسته تشت طلا و تنور نه!

شایسته بود شان تو را منبری که نیست

آزاد شد شریعه همان عصر واقعه

یادش به خیر ساقی آب آوری که نیست

تشخیص چشم های تو در این شب کبود

می خواست روشنایی چشم تری که نیست

دستی کشید عمه به این پلک‌ها و گفت:

حالا شدی شبیه همان مادری که نیست

 دیروز عصر داخل بازار شامیان

معلوم شد حکایت انگشتری که نیست

حتی صبور قافله بی‌صبر می‌شود

با خاطرات خسته‌ترین دختری که نیست

یوسف رحیمی