برای دانلود چند مداحی دلنشین ازجواد مقدم به ادامه مطلب بروید .
ادامه مطلب ......
قافله رفته بود و می دیدم
می رسد یک غریبه از آن دور
دیدمش سایه ای هلالی شکل
چهره اش محو هاله ای از نور
از نفس های تند و بی وقفه
وحشت و اضطراب حاکی بود
دیدم او را زنی که تنها بود
چادرش مثل عمّه خاکی بود
بغض راه گلوی من را بست
گفتمش من یتیم و تنهایم
بغض زن زودتر شکست و گفت
دخترم، مادر تو زهرایم
وحید قاسمی
دیگر عناوین این صفحه : پنجم صفر شهادت حضرت رقیه سوم محرم شعری دررابطه با خانم رقیه ام البکاء
تاکنون لاجرعه از غم خورده ای
تاکنون سیلی محکم خورده ای
مـادرت را سـمـت خانه برده ای
گـوشـواره دانـه دانـه بـرده ای
دل سوخته فاطمیه ایم . . .
دست شکسته یار گریبان نمیشود
گیسو نمانده تا پریشان کنم ترا
آری، سر رقیه پریشان نمی شود
دستی که می شناسم از این قوم بی حیا
راضی به جز شکستن دندان نمی شود
گفتم شبیه روی تو خاکسترین شوم
دیدم که جز به آتش دامان نمی شود
تا مغز استخوان تن من سیه شده
دردی است در رقیه که درمان نمی شود