نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

چهل روز است مولا سرندارد


چهل روز است دل،دلـبر نـدارد
حسین انگشت و انگـشتر ندارد

چهل روز است زهرا گـشـته گریان
حسین بر خون خود گردیده غلـطان

چهل روز است زیــنب می کِشد آه
کنار علـقمه شرمنده شد مـاه

چهل روز است مولا سـرندارد
رباب باوفـا اصغر نـدارد

چهل روزاست عالم غرق نوراسـت
زن خولی تماشـای تنـــور است

چهل روزاست آل الله غریـب است
نــوای کاروان اَم یجیب است

چهل روز است دل،منـزل ندارد
بگو دریای غم ساحل ندارد


بهلول حبیبی زنجانی

برگرفته از وبلاگ الـزهــرا (سلام الله علیها)



اربعین . . .

امان از دل زینب


هر وقت سیلی خوردی بگو یا زهرا
هر وقت دستت رو بستند بگو یاعلی
هر وقت بی یاور شدی بگو یا حسن
هر وقت آب خوردی بگو یاحسین
اما اگر تشنه شدی ، آب نخوردی ، دستتو بستند ، بی یاور شدی ، سیلی خوردی بگو 

امان از دل زینب


من یه نوکر دربه درم ...


بگو از من به رقیه که حلالم بکند


آمدم آب به خیمه برسانم که نشد

چقدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد


تیرِنامرد اگر یاور مشکم می شد ...

می شد این آب شود چشمه ی زمزم که نشد


حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود

سعی کردم بدنم را بکشانم که نشد


تا دو دستم به بدن بود علم بر پا بود

خواستم حفظ شود بیرق و پرچم که نشد


سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی

ضربه آنقدر شتابان زد و محکم که نشد


گفتم این لحظه ی آخر که در آغوش تو ام

لا اقل روی تو را سیر ببینم که نشد


هر دو دست و سر و چشمم به فدای سرِ تو

هر چه آمد به سرم نصف شما هم که نشد


بگو از من به رقیه که حلالم بکند

آمدم آب به خیمه برسانم که نشد


داود رحیمی

برگرفته از وبلاگ دل سروده های یک نوکر

سری ز نیزه زمین خورد


سری ز نیزه زمین خورد بس که زخمی بود

سری که وا شده از هم ز ضربه های عمود


سری ز نیزه زمین خورد، وای خواهر او

چگونه می نگرد غلط خوردن سر او


سری ز نیزه زمین خورد و آسمان لرزید

سری ز نیزه زمین خورد و حرمله خندید


سری که نیزه به آن از بغل فرو کردند...

سری که هر چه بدی بود را به او کردند


سری که بر سر نیزه فقط تکان می خورد

به دست مردم بازار هِی نشان می خورد


ولی هنوز این سر، پناه زینب"س" بود

بروی نیزه هم حتی سپاه زینب"س" بود


هنوز سایه ی او بر سر یتیمان بود

هنوز بهر رقیه"س" همان عموجان بود


هنوز چشم امید همه به سقا بود

هنوز اسم عموجان قرار دل ها بود


رقیه"س" صورت خود را به او نشان می داد

که سر دوباره ز نیزه به روی خاک افتاد...


شاعر :محمد هاشم مصطفوی

برگرفته از وبلاگ بسم رب العباس علیه السلام