آفـتاب از شرم خورشید
آب شد، باران گرفت در گــلوی تـشـنهی
پروانهها خون جان گرفت تـیـغ هـم وقـتی که می
بوسیـد رگهای تو را لاجرم خون خــورد و
بــوی آیــهی قرآن گرفت بـاد در دســتـان
عـبــاس تــو آرامــش ســرود لحظهای افتاد دستش بر
زمین طوفان گرفت مـن نـمـیدانم چه
فکری کرد آن لحـظه فرات کـه رسـیـدن تـا لـب
آن کـوه را آســان گرفت راز مـشـکـش را نمیدانم
که وقتی پاره شد آسمــان روی زمــین
افــتاد تــا بـاران گــرفـت
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را
آب روشن شد و عکس قمر افتاد درآب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را
کوفه شد، علقمه شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
تا خجالت بکشد،سرخ شود چهرهء آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را
ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا در آغوش خودش خواب کند دریا را
آب مهریهء گل بود والا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را
روی دست تو ندیده است کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را
سید حمید رضا برقعی
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان حافظ شیرازی
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه
تهی خواهد بود بندهء من شو و برخور ز همه سیم تنان
کمتر از ذره نهای پست مشو
مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی
می داری شادی زهره جبینان خور و نازک
دامن دوست به دست آر وز
دشمن بگسل مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنا
پیر پیمانهکش من که روانش
خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
با صبا در چمن لاله سحر
میگفتم که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان؟
گفت حافظ من و تو محرم این
راز نهایم از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
تاسوعا…..
امروزتاسوعابود
درکربلاغوغابود
برکودکان تشنه لب
نوحه کنان زهرابود
پرپرزبی آبی بود
گلهای باغ مصطفی
ششماهه اصغرازعطش
شدناله اش اندرسما
ای باغبان تشنه لب
فکری برای آب کن
این بلبلان تشنه را
باجرعه ای سیراب کن
اما نداردباغبان
راهی به آن آب روان
راه شریعه بسته شد
باحکم جلاد زمان
عمروبن حجاج لعین
مامورگشته برفرات
بهرحسین و یاوران
گشته حرام آب حیات
بستند برآل نبی
راه فرات وآب را
بشنوزخیمه نالۀ
آن اصغربی تاب را
گو یدسکینه باعمو
ازتشنگی وازعطش
آبی بیاوربهرما
که شیرخواره کرده غش
سقاکنارعلقمه
خودتشنه لب گشته شهید
دستش جدافرقش دوتا
ازظلم یاران یزید
اصغردرآغوش پدر
تیری به حلقومش رسیدلب
تشنه لب آن شیرین زبان
دردست باباشدشهید
درعصرعاشوراحسین
اندرمیان قتلگاه
گفتاکمی آبم بده
ای شمردون روسیاه
امانداداوجرعه ای
آب روان برآن امام
ای باقری شدتشنه لب
شاه شهیدان والسلام
ای تشنه لب حسین حسین اندرتعب حسین حسین
ای بی کفن حسین حسین صدپاره تن حسین حسین
مولای من حسین حسین آقای من حسین حسین
حسین حسین حسین حسین