نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

رفت تا آب خجالت بکشد ،آب شود

ناگهان سایه ی خورشید به صحرا افتاد

آسمان خم شده و ماه به دریا افتاد

...

پیش از این بود که مردی دل خود را گم کرد

آن چنان رفت که یکباره زمین جا افتاد

عشق می خواست که هم گام شود با گامش

عشق هم چند قدم آمد و از پا افتاد

آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه ی فال به لب تشنه ی سقا افتاد

شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان

خیره در چشم خدا ، محو خدا ، نعره زنان

مست از گفتن یاهوی خودش رد شد و رفت

مشک برداشت و از روی خودش رد شد و رفت

رفت تا از نفسش علقمه بی تاب شود

رفت تا آب خجالت بکشد ،  آب شود

 دست در نهر فرو برد و نگاهش تر شد

دید تصویر خودش شکل کس دیگر شد

دید لب های کسی خشک تر از خاک کویر ...

گفت ای علقمه این قسمت من نیست، بگیر!

لبش آتش کده شد، باز هم از او دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه ای کرد رخش، ترس به لشکر افتاد

باز از دور نگاهش به برادر افتاد

مشک بر دوش، به سمت دل خود می تازید

در جنون بود و به لیلای خودش می نازید

...

دختری دید که از دور کسی می آید

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

رفت در خیمه و خندید ... عمو آب آورد!

لحظه ای زمزمه پیچید: عمو آب آورد

باز بیرون زد و زل زد ... نکند دیر شود

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر شود

خیره شد باز، ولی بین تماشا گم کرد

او نمی دید و عمو دست خودش را گم کرد

گرچه در همهمه زد حرف دلش را با مشک

هیچکس خوب نفهمید چه شد، حتی مشک

آب شرمنده ی او غرق خجالت می ریخت

داشت از دست عمو بار امانت می ریخت

داشت از دست عمو ... آه ... عمو دست نداشت

گم شده تکیه ای از ماه ... عمو دست نداشت

دیگر از دیدن خود چشم عمو سیر شده

چه بگویم ؟! بدنش تپه ای از تیر شده

آسمان تیره شد و ولوله ای برپا شد

ماه چرخید و چنان زلزله ای برپا شد ...

قامتش خم شد وبر صورت خود تا افتاد

آخرین قطره هم از مشک به صحرا افتاد

آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند

آتش آنست که در سینه ی سقا افتاد

عرق شرم به پیشانی او زد ، ناگاه

به نگاهش گذر حضرت زهرا افتاد

سمت او آمد و آرام صدا زد پسرم!

بعد از این بود زبانش به تمنا افتاد :

داد می زد که برادر ! تو دمی قبل سفر

روی بنما و وجود خودم از یاد ببر

...

یار می آمد اگر بخت به او رو می کرد

تیر در چشم عمو بود ، فقط بو می کرد

بوی سیب آمد و مدهوش تو شد تا به ابد

یار با اوست چه حاجت که زیادت طلبد؟!...

     حسن اسحاقی

 

از دل علقمه زیبا می رفت
مثل آن لحظه که زیبا آمد

بگو از من به رقیه که حلالم بکند


آمدم آب به خیمه برسانم که نشد

چقدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد


تیرِنامرد اگر یاور مشکم می شد ...

می شد این آب شود چشمه ی زمزم که نشد


حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود

سعی کردم بدنم را بکشانم که نشد


تا دو دستم به بدن بود علم بر پا بود

خواستم حفظ شود بیرق و پرچم که نشد


سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی

ضربه آنقدر شتابان زد و محکم که نشد


گفتم این لحظه ی آخر که در آغوش تو ام

لا اقل روی تو را سیر ببینم که نشد


هر دو دست و سر و چشمم به فدای سرِ تو

هر چه آمد به سرم نصف شما هم که نشد


بگو از من به رقیه که حلالم بکند

آمدم آب به خیمه برسانم که نشد


داود رحیمی

برگرفته از وبلاگ دل سروده های یک نوکر

هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسین


هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسین

با من بگو که آبرویت برده ام حسین ؟؟؟؟


سوگند به موی مادرمان فاطمه نشد

شرمنده ام که آب نیاورده ام حسین


از ضربه ی عمود نشستم زپا  ببین

مجروح تیغ گشتم و آزرده ام حسین


هرکس که داشت در دل خود بغض مادرت

با چکمه اش لگد زده بر گُرده ام حسین


لطفی کن و مرا به سوی خیمه ها مبر

خجلت زده ز غنچه ی پژمرده ام حسین


این مشک پاره پاره ی من میدهد گواه

این لحظه های آخری افسرده ام حسین


جان میدهم به پای تو اما به هلهله

هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسین 


علیرضا خاکساری

دانلود مداحی تاسوعای سیب سرخی


دانلود مداحی تاسوعا سال 88 حسین سیب سرخی و شهید حاج مجید سیب سرخی در ادامه مطلب


ادامه مطلب ...