با دیدن جسمت بدنم می لرزد
با شستن پهلوت تنم می لرزد
با شستن زخم کوچه های نیلی
ای فاطمه(س) دارد حسنم می لرزد
استاد لطیفیان
گویند با یک گل بهار نمیشود اما من گلی دیدم که با رفتنش عالمی را خزان کرد . . .
یعقوب کربلا چه قدر گریه میکنی
از صبح زود تا به سحر گریه میکنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد
داری برای چند نفر گریه میکنی
وقتی که چشمهات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه میکنی
این طفل را به جان خودت اب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه میکنی
از صبح تا غروب فقط نیزه میزدند
داری به قتل صبر پدر گریه میکنی
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه میکنی
بادیدن اسیر کجا میرود دلت
بادیدن فقیر کجا میرود دلت
علی اکبر لطیفیان
تو آفتابی و انوار آفتاب علی ست
کتاب سرّی و اسرار این کتاب علی ست
قرار شد همه عقد برادری خوانند
برای سهم شما حسن انتخاب علی ست
اگر تو خضر رهی مرتضاست موسایت
اگر تو آب بقایی بقای آب علی ست
اگر سوال کنند از تو حضرت حق کیست
قسم به ذات تو محکم ترین جواب علی ست
برای فخر تو این بس یگانه دامادت
جناب حضرت حیدر ابوتراب علی ست
به ذره گر نظر لطف بو تراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
علی اکبر لطیفیان
نشسته ام بنویسم که بال یعنی تو
عروج کردن سمت کمال یعنی تو
نشسته ام بنویسم تصورت، هیهات
فراتراز جریان خیال یعنی تو
محبت تو همان آیینه است و مهرت آب
تو آب و آیینه پس زلال یعنی تو
ز برگ های تو بوی رسول می آید
گل محمدی بی مثال یعنی تو
مسیر رد شدنت را کسی نگاه نکرد
جمال زیر نقاب جلال یعنی تو
برگرفته از وبلاگ نود وپنج روز باران
شعر ولادت حضرت زهرا ، روز مادر مولودی حضرت زهرا