نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

جز تو ای داغ غم‌ات بر دل زهرا مانده


جز تو ای داغ غم‌ات بر دل زهرا مانده

کیست در خانه خود این‌همه تنها مانده


ماه در پیش تو حیرانی زانوزده‌ای‌ست

چشم در چشم تو را غرق تماشا مانده


نقش سرخ جگرت ریخته بر صفحه طشت

یادگاری‌ست که از غربت مولا مانده


این چه رازی‌ست که در بارش باران بلا

روح سرشار تو آرام و شکیبا مانده


آری، ای سید مظلوم بلا ارث تو بود

نیمش از توست اگر کرب‌وبلا جا مانده

من روز ازل دل به تو دلبر دادم



من روز ازل دل به تو دلبر دادم

حق خواست که در دام غمت افتادم

 

شادی من از فرط غم توست حسین

چون سوخته ی غم تو هستم شادم

 

از کودکی ام میان هیئت هایت

من آب به دست عاشقانت دادم

 

بهتر زبهشت، روضه های تو بود

آموخته این راز به من استادم

 

یک بار که از هیئت تو جا ماندم

دیدم که هزار سال عقب افتادم

 

نام همه گر شود فراموش قسم

هرگز نرود نام حسین از یادم

 

آنقدر حسین حسین بگویم محشر

تا روضه بپا شود از این فریادم

 

قبل از همه جا به کربلایت رفتم

زآن روست که تا روز ابد آبادم

 

روز دهم ز ماه محرم به کربلا


روز دهم ز ماه محرم به کربلا

ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی

 

هرگز مباد روز چو عاشور در جهان

کان روز بود قتل شهیدان کربلا

 

آن تشنگان آل محمد اسیروار

بر دشت کربلا به بلا گشته مبتلا

 

اطفال و عورتان پیمبر برهنه تن

از پرده رضا همه افتاده بر قضا

 

فرزند مصطفی و جگر گوشه رسول

سر بر سنان و بدن بر سر ملا

 

عریان بماند پردگیان سرای وحی

مقتول گشته شاه سراپرده عبا

 

قتل حسین و بردگی اهل بیت او

هست اعتبار و موعظه ما و غیر ما

 

هر گه که یادم آید از آن سید شهید

عیشم شود منغض و عمرم شود هبا

 

در آرزوی آب چنوئی بداد جان

لعنت برین جهان به نفرین بی وفا

 

آن روزها که بود در آن شوم جایگاه

مانده چو مرغ در قفس از خوف بی رجا

 

با هر کسی همی تلطف حدیث کرد

آن سید کریم نکو خلق خوش لقا

 

تا آن شبی که روز دگر بود قتل او

میدادشان نوید و همی گفتشان ثنا

 

گویند کین قدر شب عاشور گفته بود

آمد شب وداع چو تاریک شد هوا

 

روز دگر چنان که شنیدی مصاف کرد

حاضر شده زپیش و پس اعدا و اولیا

 

اینها به آب تشنه و ایشان به خونشان

از مهر سیر گشته وز کینه ناشتا

 

بر قهر خاندان نبودت کشیده تیغ

تا چون کنندشان به جفا سر زتن جدا

 

میر و امام شرع حسین علی که بود

خورشید آسمان هدی شاه او صیا

 

از چپ و راست حمله همی کرد چون پدر

تا بود در تنش نفسی و رگی به جا

 

خویش و تبار او شده از پیش او شهید

فرد و وحید مانده در ان موضع کربلا

 

افتاده غلغل ملکوت اندر آسمان

برداشته حجاب افق امر کبریا

 

بر خلد منقطع شده انفاس حور عین

برعرض مضطرب شده چون جنبش سما

 

زهرا و مصطفی و علی سوخته ز درد

ماتم سرای ساخته بر سدره منتها

 

او در میان آن همه تیغ و سنان و تیر

دانی که جان و جگر خون شود مرا ؟

 

دیوان امیر قوامی رازی تصحیح جلال الدین حسینی ارموی تهران 1334 صفحات 125 تا 128

 

قلبم به لطف فاطمه باشد سرای تو


قلبم به لطف فاطمه باشد سرای تو
این خانه را خدای تو داده برای تو
پیراهن سیاه تنم را نظاره کن
باشد چو رنگ چادر صاحب عزای تو
باور نمی کنم که محرم رسیده است
این عمر ماست که می گذرد با ولای تو
آقا دلم گرفته ببین گریه می کنم
از دوری تو و حرم با صفای تو
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
گویا که عالمی شده کرببلای تو
مردم همه ز نای غمت ناله می کند
ایران به اتحاد شده نینوای تو
ارکان آسمان و زمین گریه می کنند
از ماجرای آتشِ بر خیمه های تو