نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

در دلش قاصدکی بود خبر می آورد

در دلش قاصدکی بود خبر می آورد
دخترت داشت سر از کار تو درمی آورد
همه عمرش به خزان بود ولی با این حال
اسمش این بود : نهالی که ثمر می آورد
غصه می خورد ولی یاد تو تسکینش بود
هر غمی داشت فقط نام پدر می آورد
او که می خواند تو را قافله ساکت می شد
عمه ناگه به میان حرف سفر می آورد
دختر و این همه غم آه سرم درد گرفت
آن طرف یک نفر انگار که سر می آورد
قسمت این بود که یک مرتبه خاموش شود
آخر او داشت سر از کار تو درمی آورد
آن طرف یک نفر انگار که سردرگم بود
مادری دختر خود را به نظر می آورد
زن غساله چه می دید که با خود می گفت
مادرت کاش به جای تو پسر می آورد

کاظم بهمنی

 

دانلود مداحی از سید علی مومنی


شور

سید علی مومنی

در بهشت باز میشه ، تا روضه بر پا میشه 

دم در ورودی ، مادری شیدا میشه 

دست میگذاره ، آره دست می گذاره رو سر سینه زن ها

 گریه بکن ،میشه تو قیامت شفیع گریه کن ها

پخش و دانلود


شور

سید علی مومنی

من مستم میخونم عاشقونه 

پخش و دانلود


شور

سید علی مومنی

اگر میخوای مادرت زهرا باشه بگو یا زهرا ( سلام الله علیها )

فاطمیه 1392

پخش و دانلود


شور 

سید علی مومنی

خونه قلبم بی تو ارباب سوت و کوره 

پخش و دانلود 


شور

سید علی مومنی

بی اعتبار بودم و از لطف مادرت . . .

پخش و دانلود

صفحه مرتبط : دانلود مداحی سید علی مومنی

دانلود نوحه سینه زنی شور سید علی مومنی قدیمی سید علی مومنی سبک نوحه دلنشین سید علی مومنی جدید نوحه با نوای سید علی مومنی 

ای مادر


 ابولهب زنده شد و در کوچه راهم را گرفت  

ضربت دستان او نور نگاهم را گرفت 


مجتبی می خواست گردد جان پناهم یاعلی

با لگد آن بی حیا از من پناهم را گرفت 


خواستم  آهی کشم  شاید سبک  گردد  دلم

پشت دستی آمد از کین؛  راه آهم  را گرفت


السلام علیک یا اول مظلوم عالم یا امیرالمومنین علیه السلام

شعر فاطمیه شعر روضه حضرت زهرا روضه باز

پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات


تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد

هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد

 

پدرش  چیز زیادی که نمی خواست فرات

یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟

 

خوب شد عرش همه خون گلو را برداشت

حیف خون نیست بر این خاک سراسر برسد

 

خون  حیدربه رگش در تب و تاب است ولی

بگذارید  به سن علی اکبر برسد

 

شعله  ور می شود این داغ دوباره وقتی

شیر در سینه پر ناله ی مادر برسد

 

زیر خورشید نشسته به خودش می گوید

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد


علیرضا لک



یا باب الحوائج یا علی اصغر علیه السلام