ای روشنایی سحر فاطمیه ام
صاحب عزای خونجگر فاطمیه ام
ایام میروند به امید دیدنت
یک بار رد شو از گذر فاطمی ام
دست مرا بگیر و به دنبال خود ببر
تا با تو طی شود سفر فاطمیه ام
آقا گناه روزی چشم مرا گرفت
رزقی بده به چشم تر فاطمیه م
با خود همیشه گفته م آیا نمی شود
دیدار روی تو ثمر فاطمیه ام
وقتی شنیده ام که میایی به روضه ها
هرشب اسیر و در به در فاطمیه ام
پایان راه سینه زنیها شهادت است
ای کاش گل کند هنر فاطمیه ام
در میزنم که اذن عیادت دهی به من
با این امید پشت در فاطمیه ام
شعری دیگر در رابطه با حضرت زهرا : گلبرگ یاس را که با آتش نمی کشند
پیشواز فاطمیه تقدیم به حضرت مهدی یا زهرا
از بوی سیب سرخ طبق مرده جان گرفت
زخمی ترین یتیم خرابه توان گرفت
باران چشم های رقیه شروع شد
از بس که گریه کرد دل آسمان گرفت
طرفند گریه هاش به داد پدر رسید
سر را ز دست بی ادب خیزران گرفت
روپوش را ز روی طبق تا کنار زد
لب را که دید طفلک لکنت زبان گرفت
«بابا» یکی دو بار بریده بریده گفت
با هر نفس نفس که یکی در میان گرفت
می گفت گوشواره فدای سرت ولی
دیدم عقیق دست تو را ساربان گرفت
حالا گرسنگی به سراغم که آمده
آغوشم از محاسن تو بوی نان گرفت
آخر طلوع داغ تو کنج تنور بود
در شام زخم های تو خورشیدمان گرفت
شعرحضرت رقیه ، پنجم صفر، شهادت حضرت رقیه ، خرابه نشینی
رسید وقت رسیدن به ضربه های کسی
شکست حنجره اما به زیر پای کسی
آهای خنجر کهنه! نمی شود نبری؟
نمی شود که بمیرد کسی به جای کسی؟
کمی گذشت و هجوم دوباره ای آمد
ردا برای کسی شد، زره برای کسی
به روی نیزه نشستی و عرش مال تو شد
به پای نیزه نشسته غم صدای کسی
فرشته
ها همه با هم به گریه افتادنـد
به مادرانه ترین سوزه های های کسی
علیرضا لک
گودال شعر قتلگاهی گودال خوانی روضه باز