رسید وقت رسیدن به ضربه های کسی
شکست حنجره اما به زیر پای کسی
آهای خنجر کهنه! نمی شود نبری؟
نمی شود که بمیرد کسی به جای کسی؟
کمی گذشت و هجوم دوباره ای آمد
ردا برای کسی شد، زره برای کسی
به روی نیزه نشستی و عرش مال تو شد
به پای نیزه نشسته غم صدای کسی
فرشته
ها همه با هم به گریه افتادنـد
به مادرانه ترین سوزه های های کسی
علیرضا لک
گودال شعر قتلگاهی گودال خوانی روضه باز
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟
خوب شد عرش همه خون گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک سراسر برسد
خون حیدربه رگش در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر برسد
شعله ور می شود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینه پر ناله ی مادر برسد
زیر خورشید نشسته به خودش می گوید
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
علیرضا لک
یا باب الحوائج یا علی اصغر علیه السلام
گذر نخلستان
مشک بر دوش به دریا آمد
همه گفتند که موسی آمد
نفس آخر ماهی ها بود
ناگهان بوی مسیحا آمد
از سر و روی فرات، آهسته
موج می ریخت که سقا آمد
او قسم خورده که سقا باشد
آن زمانی که به دنیا آمد
دست بر زیر سر آب نبرد
علقمه بود که بالا آمد
از کمین گذر نخلستان
با خبر بود که تنها آمد
کاش آن تیر نمی آمد، حیف
از ید حادثه امّا آمد
انکسار از همه جا می بارید
از حرم شاه حرم تا آمد
داشت آماده ی هجرت می شد
که در این فاصله زهرا آمد
از دل علقمه زیبا می رفت
مثل آن لحظه که زیبا آمد
علیرضا لک