گریه ها حلقه شدند پا به رکابش کردند
دست ها چنگ زنان مرد ربابش کردند
مادر تشنه ی شش ماهه خود اقیانوس است
ربِّ آب است و در این جلوه ربابش کردند
بی زره آمده از بس که شجاعت دارد
کس حریفش نشد و زود جوابش کردند
تیر مرد افکن و بر طفلک شش ماهه زدند
یعنی اندازه ی عباس حسابش کردند
زودرس بود ، بزرگ همه ی قوم شدن
چون خدا خواست بدین شیوه خضابش کردند
سر شب شیر نمی خورد و نمی خفت علی
این که خوابیده گمانم که عتابش کردند
شور ِ چشم تر او داشت اثر میبخشید
کوفیان هلهله کردند و خرابش کردند
باخت چون سر ، به تراش نوک نی منزل کرد
این نگین را ز درون برده رکابش کردند
بعد از این خاک سر ِهرچه ثواب است که قوم
هر چه کردند به شه بهر ثوابش کردند
نخریدند دله سوخته ی سلطان را
لیک اصغر جگری داشت که آبش کردند
تا که بر روی زمین خیمهی سقا افتاد
پدرت از نفس و مادرت از پا افتاد
ناخنت خون شده و چهرهی مادر زخمی
آنقدر چنگ زدی تا به رخش جا افتاد
به همه رو زدم اما چه کنم ، خندیدند
چشمها تا که به چشم تر بابا افتاد
خواستم بوسه بگیرم ز لبان خشکت
گذر حرمله افسوس به اینجا افتاد
حنجر نازکی انگار ترک خورد و شکست
کودکی بال زد اما ز تقلا افتاد
دست و پا میزدی و هلهلهها میآمد
عرق شرم پدر وقت تماشا افتاد
همه ی آرزویم بود زبان باز کنی
ولی انگار که یک فاصله اینجا افتاد
حسن لطفی
دیگر پست های مرتبط با حضرت علی اصغر علیه السلام :
این صدای باران نیست وای
پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات
معبر آسمان
تا ابد جلوه گه حق و حقیقت سر توست
باسلام
لینک شدید در صورت امکان مارو هم لینک کنید