چشم سپیده در هوایت تار مانده
جای نگاهت گوشه ی دیوار مانده
یکبار آهسته از این کوچه گذشتی
جای قدمهایت ولی صدبار مانده
ای بی هوا افتاده در کوچه! به دستت
رد هواداری یک بی یار مانده
توحید شد کفر خداوندان تزویر
توحید تو در مسلخ انکار مانده
افتان و خیزان رفتی اما تا همیشه
حرف تو بین کوچه و بازار مانده
بی بی تمام عقده های من دوا شد
اما میان سینه ام مسمار مانده