در سینه به جز مهر شما هیچ ندارم
بر لب به جز از ذکرودعا هیچ ندارم
دستم تهی و نیست کلافی به بساطم
در دل به جز از مهر شما هیچ ندارم
بیمار غم و عشق شمایم که به جز اشک
بر زخم دل خویش دوا هیچ ندارم
ره توشه من آه و غم و اشک دوچشم است
کن مرحمتی که به خدا هیچ ندارم
عمری است که در بزم غمت گوشه نشینم
جز آرزوی کرب و بلا هیچ ندارم
دل به داغ بیکسی دچار شد، نیامدی
چشم ماه و آفتاب
تار شد، نیامدی
سنگهای سرزمین
من در انتظار تو
زیر سم اسبها
غبار شد، نیامدی
چون عصای موریانه
خورده دستهای من
زیر بار درد تار
و مار شد، نیامدی
ای بلندتر ز کاش
و دورتر ز کاشکی
روزهای رفته بیشمار
شد، نیامدی
عمر انتظار ما،
حکایت ظهور تو
قصه بلند روزگار
شد، نیامدی
عبدالجبار کاکایی
عضو عضو پیکرم پیوسته گوید یا حسین
تا برات کربلا را کند امضا حسین
هم دلم را برده با خود در کنار قتلگاه
هم دو چشمم را کند از اشک و خون دریا حسین
با همین پرونده سنگین و این بار گناه
می خرد ما را در این دنیا و آن دنیا حسین
از سنین کودکی پوشیده ام رخت سیاه
ریختم اشک و زدم بر سینه گفتم یا حسین
غم مخور گر روز محشر گم شدی در بین خلق
هر کجا باشیم ما را می کند پیدا حسین
من که از روز ولادت کربلایی بوده ام
دوست دارم وقت مردن هم بمیرم یا حسین
کعبه و رکن و مقام و زمزم من کربلاست
از درون خویشتن پرواز کردم تا حسین
گم شدم توی دیار غربت آقا.................
من
حاجت چندین و چند ساله ام را
آنقدر می گریم به پایت تا بگیرم
باید همین امشب بگیرم حاجتم را
شاید نبودم یا نشد فردا بگیرم
من کربلا می خواهم از دست تو آقا
آنقدر می گریم که تا امضاء بگیرم
امروز روز عید سعید فطر است ارباب....سه ماه تا محرمت ارباب .........