نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

بر روی خاک قبر او «مادر» نوشتند

آقا! تو را «آقا» مرا «نوکر» نوشتند

یعنی تو را اوّل مرا آخر نوشتند

 

روی سیاه من یقیناً حکمتی داشت

شکر خدا نام مرا قنبر نوشتند

 

روزی که نام «بهتران» را می نوشتند

نام تو را از هر کسی بهتر نوشتند

 

آری تو را حتی میان پنج تن هم

در روز خلقت گریه آورتر نوشتند

 

این قسمت ما بوده که سردار باشیم

امّا تو را در کربلا بی سر نوشتند

 

این اشک دیده ... نه ... چراغ برزخ ماست

از برکت تو اشک را گوهر نوشتند

 

ترسی ندارم از قیامت چون شنیدم

نام تو را هم شافع محشر نوشتند

 

کاری برای تو ندارد ... می توانی

من را عوض کن جان پیغمبر .... نوشتند :

 

... بدکاره با نیمه نگاهت زیر و رو شد

لطف تو را بالاتر از باور نوشتند

 

مس بودم و جنسم به یکباره طلا شد

شغل تو را از اوّلش زرگر نوشتند

 

تا که به سمت گنبد شه، پر بگیرم

جای دو پر، بال مرا شهپر نوشتند

 

پایین پای تو چه جای با صفایی است

آن قطعه را عرش علی اکبر نوشتند

 

ارباب جان من! ضریح نو مبارک

طرح ضریحت را چه ذوق آور نوشتند

 

آقا ضریح قبلی ات را پس چه کردند؟

آیا برایش قسمت دیگر نوشتند؟

 

ای کاش آن را می فرستادی مدینه

بر روی آن با اشک چشم تر نوشتند:

 

 سهم حسن همواره غربت بوده غربت

او را شهید کینه ی همسر نوشتند

 

قبرش شبیه چادر زهرا چه خاکی است

بر روی خاک قبر او «مادر» نوشتند

 

اوّل فدایی ولایت فاطمه بود

این جمله را با ضرب میخ در نوشتند


قصه ی کوچه عجیب است

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد

نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد

 ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف

 دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم

نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد

 آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم

 مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد

سیلی محکم او چشم مرا تار نمود

مادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد

حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد

باز زینب غم یک مرثیه ی دیگر خورد

 قصه ی کوچه عجیب است مهاجر اما

  وای از آن لحظه که زهرا لگدی از در خورد

محمدبنواری

مهاجر

ای تو با قلبم صمیمی یا حسن

یاحسن


ای تو با قلبم صمیمی یا حسن

تو کریم بن کریمی یا حسن

....


ادامه ابیات در ادامه مطلب .....

ادامه مطلب ...

یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد


ابری شدم به نیت باران شدن فقط

مور آمدم برای سلیمان شدن فقط

 

باید ز گوشه چشم تو کاری بزرگ خواست

چیزی شبیه حضرت سلمان شدن فقط

 

باید به شیعه بودن خود افتخار کرد

راضی نمی شوم به مسلمان شدن فقط

 

دنیای دیگریست اسیری و بردگی

آن هم به دام زلف کریمان شدن فقط

 

لا یمکن الافرار ز تیر نگاه تو

چاره رسیدن است و قربان شدن فقط

 

در خانه ی کریم کفایت نمی کند

یک لقمه نان گرفتن و مهمان شدن فقط

 

این لطف فاطمه است و عشق است تا ابد

سرمست از نوای حسن جان شدن فقط

 

فکری برای پر زدن بال من کنید

من را اسیر زلف امام حسن کنید

 

 

آقا شنیده ام جگرت شعله ور شده

بی کس شدی و ناله ی تو بی اثر شده

 

پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش

خون لخته های روی لبت بیشتر شده

 

یک چشم خواهرت به تو یک چشم بین تشت

تشت مقابلت پر خون جگر شده

 

از ناله هات زینب تو هول کرده است

گویا که باز واقعه ی پشت در شده

 

ای وای از مصیبت تابوت و دفن تو

وای از هجوم تیر و تن و چشم تر شده

 

می گفت با حسین اباالفضل وقت دفن

این تیرها برای تنش دردسر شده

 

موی سپید و کوچه و تابوت و زهر و تیر

دوران غربت حسن اینگونه سر شده

 

یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد

یک اتفاق بود که او را شهید کرد

مسعود اصلانی