نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

سوخت که سوخت

پشت در مادر ما بال و پرش سوخت که سوخت

پیش چشمان علی موی سرش سوخت که سوخت


 


اگر آتش برسد بر تن آهن چه شود ؟

با چنین وضعیتی او سپرش سوخت که سوخت


 


آتش دست مهاجم به ته خانه رسید ...

نه فقط موی سرش دور و برش سوخت که سوخت


 


هاتف از سمت نبی یک خبری می آورد ...

دید با آتش آن در خبرش سوخت که سوخت


 


دید از روی در خانه حرامی رد شد ...

بخدا حضرت زهرا کمرش سوخت که سوخت


 


گفت: "یا فضه" ، "خذینی" دل زینب ترکید

دختر حضرت زهرا جگرش سوخت که سوخت


 


یادتان هست سر فاطمه را می بوسید ...

جای لب های عزیز پدرش سوخت که سوخت

 

جعفر ابوالفتحی


زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت

دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می سوخت

هیئت، میان "وای مادر" داشت می سوخت


دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد

محراب می نالید؛منبر داشت می سوخت


جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود

جانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت


آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد

باغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت


یاد حسین افتادم آن شب آب می خواست

ناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت


آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد

عباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت


سربند یازهرای محسن غرق خون بود

سجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت


باید به یاران شهیدم می رسیدم

خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت


برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست

در عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت


دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند

گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت


شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه

دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت

 

ما عشق را پشت در این خانه دیدیم

زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت

حسن بیاتانی

گفتم او را الوداع با اشک و آه

 

پشت در شیرازه ام پاشیده شد

صورتم بر خشت ها ساییده شد

 

پیچک آتش به دور پیکرم

بوسه میزد بر ضریح معجرم

 

منشا آتش دروغ و حیله بود

شعله گردم تنگ تر از پیله بود

 

پشت در دشمن حبابم را گرفت

با فشار در گلابم را گرفت

 

غنچه یاسم شبیه شمع شد

پشت در از هرم آتش جمع شد

 

ناله هایم تا ثریا پر گرفت

اشک چشمم رنگ خاکستر گرفت

 

ناله ام پیچید در هفت آسمان

یا ابا صالح کجایی؟ الامان

 

میخ در از هرم آتش تشنه شد

در دگردیسی شعله دشنه شد

 

گفتمش ای میخ باشد بی وفا

مادر سر نیزه های کربلا

 

پایه ریز فتنه قوم هوس

آلت دست سنان بن انس

 

از زلال خون من ساغر زدی

یک نفس تا جرعه آخر زدی

 

رفته رفته پلک هایم بسته شد

میخ در از باده نوشی خسته شد

 

گفتم او را الوداع با اشک و آه

وعده دیدار ما در قتلگاه

اما میان سینه ام مسمار مانده


چشم سپیده در هوایت تار مانده 

جای نگاهت گوشه ی دیوار مانده


یکبار آهسته از این کوچه گذشتی 

جای قدمهایت ولی صدبار مانده


 ای بی هوا افتاده در کوچه! به دستت

رد هواداری یک بی یار مانده


توحید شد کفر خداوندان تزویر

توحید تو در مسلخ انکار مانده


افتان و خیزان رفتی اما تا همیشه 

حرف تو بین کوچه و بازار مانده 


بی بی تمام عقده های من دوا شد 

اما میان سینه ام مسمار مانده 


 حامد اهور