نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

می نویسم به چشم تر مادر

می نویسم به چشم تر مادر
می نویسم به روی در مادر
با همین پاره ی جگر مادر
سوختم از سکوت اگر مادر
می نویسم مرا ببر مادر

خواهرم نامِ مادر آورده
چادر گریه آور آورده
غم من باز هم سرآورده
کوچه دادِ مرا در آورده
باز رفتم به آن گذر مادر

کوچه بود و عبور بانویش
کوچه و یک بهشت در کویش
مادری و فرشته هر سویش
باد حتی نخورده بر رویش
من از کوچه بی خبر مادر

کوچه بود و غروب غم بارش
کوچه بود و دو تا عزا دارش
کوچه ی سنگی و دو دیوارش
کوچه و سنگهای بسیارش
کوچه پر شد زِ رهگذر مادر

دیدم آنجا هزار مشکل را
بسته بودند راه منزل را
جمع نا محرم و ارازل را
دیدم آن روز دست قاتل را
وای از چشم خیره سر مادر

چشم خود را که بست زد سیلی
دید بی حیدر است زد سیلی
وای با پشت دست زد سیلی
گونه ای را شکست زد سیلی
سنگ دیوار بود و سر مادر

می زدم داد که نزن نامرد
کُشتی اش پیش چشم من نامرد
جای مادر مرا بزن نامرد
یک نفر بین چند تن نامرد
از غرورم شکسته تر مادر

او زد و هر دو تا زمین خوردیم
هر دوتا بی هوا زمین خوردیم
پیش نامردها زمین خوردیم
خنده کردند تا زمین خوردیم
چادر و خون و خاکِ تر مادر

 حسن لطفی

زهرا گمان کنم که زمان سفر شده

زهرا! گمان کنم که زمان سفر شده

خواب و خوراک تو چه قدر مختصر شده

 

داری برای مرگ خودت می کنی دعا

امّا غروب عمر علی جلوه گر شده

 

در زیر بار غم، بدنت آب رفته است

حالت شبیه حال دل محتضر شده

 

در خانه هم برای علی رو گرفته ای!

این صورت کبود تو هم دردسر شده

 

حرفی بزن وگرنه که دق می کند حسن

حرفی بزن ببین حسنم، جان به سر شده

.......

خیلی دلت برای حسین شور می زند

« جانم حسین » های تو غرق شرر شده

.......

در پشت در چه بر سرت آمد که این دو ماه

دارو دگر به زخم تنت بی اثر شده؟!

 

فهمیده ام که دست به پهلو گرفته ای

هر چه که پیش آمده از « میخ در » شده

 

کمتر نفس بکش به خدا می کشی مرا

خونابه های پهلوی تو بیشتر شده

محمد فردوسی


ای تکیه گاه شانه ی بی یاورم مرو

ای تکیه گاه شانه ی بی یاورم مرو

ای بوسه گاه زخمی بال و پرم مرو


بر زندگی ساده ی نه ساله رحم کن

من التماس می کنمت همسرم مرو


روز مرا چو چادر خاکی سیه مکن

ای قبله گاه نور بیا از حرم مرو


دستم به دامنت قسمم را قبول کن

زهرا به حق اشک دو چشم ترم مرو


خیبر شکن ببین که به زانو در آمده

بی تو غریب می شوم ای همسرم مرو


باور نمی کنی که بدون تو بی کسم

کی می شود جدایی تو باورم مرو


سنگ صبور من بروی بهر درد دل

سر تا کمر به چاه فرو می برم مرو


آنکه ز ساقه تو را شکست تبت یداه بود

یاس کبود من گل نیلوفرم مرو


زینب شبی لبش در گوشت نهاد و گفت

کردم دعا که خوب شوی مادرم مرو


قاسم نعمتی


ما به زیر علم زهراییم

ما به زیر علم زهراییم

گرد و خاک قدم زهراییم


افتخار همه ی ما این است

نوکران عجم زهراییم


 سفره اش تا به قیامت پهن است

ریزه خوار نِعَم زهراییم


 نفَسش حکم مسیحا دارد

زنده از فیض دم زهراییم


 مدح او زمزمه های لب ماست

چون که ما محتشم زهراییم


 ما دو تا چشمه ی کوثر داریم

گریه کن های غم زهراییم


 بین هیأت همه احساس کنیم

در طواف حرم زهراییم


 «الف قامت» او «دال» شده

راوی قدّ خم زهراییم


 


زخم پهلویش اگر جلوه گر است

همه اش زیر سر میخ در است


 


مرد خیبر، سپرش افتاده

بین بستر قمرش افتاده


 چه قدَر فاطمه بی حال شده

به روی شانه سرش افتاده


به کجا خیره شده کاین گونه

آتشی بر جگرش افتاده


 خانه را می نگرد با دقّت

خانه ای را که درش افتاده


عکس دیوار و در سوخته ای

باز هم در نظرش افتاده


اشک در دیده ی او حلقه زده

باز یاد پسرش افتاده


شجر طیّبه ی باغ خدا

ثلثی از برگ و برش افتاده


 


تا گل زخم گل یاس شکفت

مرد خیبر کمرش تا شد و گفت :


 


فاطمه! حال مرا زار نکن

غصّه را بر سرم آوار نکن


گفته ای تا که حلالت بکنم

باشد ... این گونه تو اصرار نکن


چه کنم خانه تکانی نکنی؟!

عشق خود را به من اظهار نکن


فضّه و زینبت این جا هستند

دیگر امروز غذا بار نکن


زخم پهلوی تو سر وا کرده

این قدَر جان علی کار نکن


باز هم خاطره ها زنده شده

هی نظر بر نوک مسمار نکن


لااقل پیش دو چشم حسنت

تکیه بر قامت دیوار نکن


این قدر آه نکش پیش حسین

گریه بر دست علمدار نکن


جمله ی « آه غریب مادر» ...

... را دگر این همه تکرار نکن


 


 این قدر روضه ی گودال نخوان

 این قدر از تن پامال نخوان


محمد فردوسی